زهرا دلفكارزهرا دلفكار، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 3 روز سن داره

jigarzahra

تولدت مبارك

زهراجونم این اولین عکسته که بابایی توی بیمارستان انداخت.گل من وقتی لحظه بدنیااومدن صدات روشنبدم حسی داشتم که قابل بیان نیست که میخاستم زودترببینمت بغلت کنم. ووقتی همونجا توی اتاق عمل نشونت دادن  خیلی خوشحال شدم.بعدکه تو روبردن که حمومت کنن منم بردن توی اتاقم.توی اتاق وقتی اوردنت بغلت کردم شیردادم وبوست کردم وصورتت رونوازش میکردم خیلی حس خوبی داشتم.نفس من توهم خوب سینم روگرفتی وشیرخوردی خداروشکراذیتمون نمیکردی و وقتی گرسنت بود گریه میکردی ومنم برات شیرمیدادم.راستی گلم اخه جون هیشکی نمیدونس که من رفتم بیمارستان بغیرهانیه زن دایی وحکیمه زن دایی وعمه صدیقه که به اونام بعدرفتن به بیمارستان بهشون اطلاع دادیم وبه مامان جونم بعدبدنیا اومدنت &n...
6 دی 1393

اولين يلدا كنار هستي ام

زهراجونم ديشب شب يلدا بود كه مصادف باوفات پيامبروامام حسن‌‌(ع)بود ماهم هرسال خونه مامان بزرگ صديقه مدرفتيم اما امسال بخاطر وفات انداختيم اونور. شب هانيه زن دايي زنگ زدوگفت بياييد خونمون كه مامانش اينا چله براش مياوردن.توهم ازظهرپاسوختگي گرفته بودي وتاعصر4بارشستيمت .عصربا بابايي رفتين مسجد وازاوناونجا باباجون برده بودتت مغاره.منم كه تو خونه پروژه كارميكردم. بابايي هم برگشتني ديده بود خابيدي برده بودتت خونه مامان جون اينا. بلاخره همگي رفتيم خونه دايي هدايت كه خوش گذشت توهم شيطنت ميكردي ومامان جون برات همهخوردني هارو برات دادتوهم طبق معمول عاشق خياري ووقتي ازت ميگيريم گريه ميكني گلم شب همه مجذوب شيطنتات شده بوديم  براانگشا...
1 دی 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به jigarzahra می باشد